عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

به نظر شما وبلاگ به کدام موضوع بیشتر بپردازد

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشفانه  و آدرس love-e.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)


Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 27
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 2
:: بازدید ماه : 24
:: بازدید سال : 32
:: بازدید کلی : 11564

RSS

Powered By
loxblog.Com

گریه
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت 20:2 | بازدید : 52 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

چقدر گریه کردم شبا بی صدا چشمایی که عادت به گریه نداشت منو تنهایی و این دردی که یه شب منو بی تو راحت گذاشت دارم مرگمو زندگی میکنم کجای دنیامی به دادم برس ازاین که بافکرکی اروم میشی تموم وجود من شده استرس

:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بسوزه عاشقی
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت 15:38 | بازدید : 92 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

بسوزه عاشقی همون که قلب من یه خاطرش شکس میگفت که عشقمون شده همش هوس نمیدونم چرا یهوچشاشو یست بسوزه عاشقی که عطر اطلسی و از دلم پروند منو تا اخر هوای غم کشوند با نهایت بی رحمی نموند

:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یادم باشد
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت 10:37 | بازدید : 44 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

یادم باشد حرفی نزنم كه دلی بلرزد خطی ننویسم كه آزار دهد كسی را یادم باشد كه روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب كینه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگی را با كمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سكوت كنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاك زیستن یادم باشد سنگ خیلی تنهاست... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تكرار اشتباهات گذشتگان یادم باشد زندگی را دوست دارم یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی كه به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی كه از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد یادم باشد معجزه قاصدكها را باور داشته باشم یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر كس فقط به دست دل خودش باز می شود یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نكنم تا تنها نمانم یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم یادم باشد زنده ام یادم باشد خواهم مرد روزی

:: برچسب‌ها: یاداوری ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدایا..
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت 10:33 | بازدید : 171 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

خدایا.. بس شنیدم داستان بی کسی بس شنیدم قصه ی دلواپسی قصه ی عشق از زبان هر کسی گفته اند از می حکایت ها بسی حال بشنو از من این افسانه را داستان این دل دیوانه را چشم هایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا سینه ای از سنگ داشت با دلم انگار قصد جنگ داشت گویی از با من نشستن ننگ داشت عاشقم من قصد هیچ انکار نیست لیک با عاشق نشستن عار نیست کار او آتش زدن من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن من خریدن ناز او نفروختن باز آتش در دلم افروختن سوختن در عشق را از بر شدیم آتشی بودیم و خاکستر شدیم از غم این عشق مردن باک نیست خون دل هر لحظه خوردن باک نیست آه می ترسم شبی رسوا شوم بدتر از رسواییم تنها شوم وای از این صد و آه از آن کمند پیش رویم خنده پشتم پوزخند بر چنین نا مهربانی دل مبند دوستان گفتند و دل نشنید پند خانه ای ویرانتر از ویرانه ام من حقیقت نیستم افسانه ام گر چه سوزد پر ولی پروانه ام فاش می گویم که من دیوانه ام تا به کی آخر چنین دیوانگی پیلگی بهتر از این پروانگی گفتمش آرام جانی ؟ گفت : نه گفتمش شیرین زبانی ؟ گفت : نه گفتمش نا مهربانی ؟ گفت : نه می شود یه شب بمانی ؟ گفت : نه دل شبی دور از خیالش سر نکرد گفتمش افسوس او باور نکرد خود نمی دانم خدایا چیستم ! یک نفر با من بگوید کیستم ! بس کشیدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگیرد دامنش با تمام بی کسی ها ساختم وای بر من ساده بودم باختم دل سپردن دست او دیوانگی ست آه غیر از من کسی دیوانه نیست گریه کردن تا سحر کار من ست شاهد من چشم بیمار من ست فکر می کردم که او یار من ست نه فقط در فکر آزار من ست نیتش از عشق تنها خواهش است دوستت دارم دروغی فاحش است یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویم کرد و رفت مذهب او هر چه باداباد بود خوش به حالش کین قدر آزاد بود بی نیاز از مستی می شاد بود چشم هایش مست مادر زاد بود یک شبه از قوم سیرم کرد و رفت من جوان بودم پیرم کرد و رفت ... !

:: برچسب‌ها: دلتنگی , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اموخته
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت 10:26 | بازدید : 29 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

آموخته ام که وقتي عاشقم عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود. آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم . آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان . آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا شاد کردي » آموخته ام که گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از درست بودن است . آموخته ام که مهم بودن خوبست ولي خوب بودن مهمتر است . آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت آموخته ام که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم . آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به «دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم . اموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي فهميدنش. آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد. آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ، پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم . آموخته ام که چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد. آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ، انتظار لبخندي از سوي ما دارد. آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد . آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد. آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست . آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن . و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست . و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ، صداقت وبلند نظري خصلت انسانهاي انسان است

:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلم
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 16:40 | بازدید : 121 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

دلم دیگر، حرف هایم را باور نمی کند به آمدن تو می داند دروغ می گویم ... مثل آن موقعی که می گفتمش می مانی ولی رفتی ... حتی عقل هم همنوا با دلم آواز دلتنگی سر می دهد و تو نمیدانی در پس این دلتنگی ها دارد هر لحظه می میرد این منِ بی تو ...

:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
telegram me
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 15:44 | بازدید : 82 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

کانال تلگرام ما را دنبال کنید www.telegram.me/joking6
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خداحافظ
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 14:34 | بازدید : 93 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****)))) ((((****خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!****))))

:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گابريل گارسيا
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 14:33 | بازدید : 71 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )
گابريل گارسيا مارکز به سرطان لنفاوي مبتلاست و مي‌داند عمر زيادي برايش باقي نيست. بخوانيد چگونه در اين نامه‌ي کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظي مي‌کند: «اگر پروردگار لحظه‌اي از ياد مي‌برد که من آدمکي مردني بيش نيستم و فرصتي ولو کوتاه براي زنده ماندن به من مي‌داد از اين فرصت به بهترين وجه ممکن استفاده مي‌کردم. به احتمال زياد هر فکرم را به زبان نمي‌راندنم، اما يقيناً هرچه را مي‌گفتم فکر مي‌کردم. هر چيزي را نه به دليل قيمت که به دليل نمادي که بود بها مي‌دادم. کمتر مي‌خوابيدم و بيشتر رويا مي‌بافتم؛ زيرا در ازاي هر دقيقه که چشم مي‌بنديم، شصت ثانيه نور از دست مي‌دهيم. راه را از‌‌ همان جايي ادامه مي‌دادم که سايرين متوقف شده بودند و زماني از بستر بر مي‌خواستم که سايرين هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه ديگري به من مي‌بخشيد، ‌ ساده‌تر لباس مي‌پوشيدم، در آفتاب غوطه مي‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نيز در آفتاب عريان مي‌کردم. به همه ثابت مي‌کردم که به دليل پير شدن نيست که ديگر عاشق نمي‌شوند، بلکه زماني پير مي‌شوند که ديگر عاشق نمي‌شوند. به بچه‌ها بال مي‌دادم، اما آن‌ها را تنها مي‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گيرند. به سالمندان مي‌آموختم با سالمند شدن نيست که مرگ فرا مي‌رسد، با غفلت از زمان حال است. چه چيز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] ياد نگرفته‌ام ... ياد گرفته‌ام همه مي‌خواهند بر فراز قله‌ي کوه زندگي کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است. ياد گرفته‌ام وقتي نوزادي انگشت شصت پدر را در مشت مي‌فشارد، او را تا ابد اسير عشق خود مي‌کند. ياد گرفته‌ام انسان فقط زماني حق دارد از بالا به پايين بنگرد که بخواهد ياري کند تا افتاده‌اي را از جا بلند کند. چه چيز‌ها که از شما ياد نگرفته‌ام ... . احساساتتان را همواره بيان کنيد و افکارتان را اجرا. اگر مي‌دانستم اين آخرين دقايقي است که تو را مي‌بينم، چنان محکم در آغوش مي‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر مي‌دانستم اين آخرين دقايقي است که تو را مي‌بينم، به تو مي‌گفتم «دوستت دارم» و نمي‌پنداشتم تو خود اين را مي‌داني. هميشه فردايي نيست تا زندگي فرصت ديگري براي جبران اين غفلت‌ها به ما دهد. کساني را که دوست داري هميشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نياز داري. مراقبشان باش. به خودت اين فرصت را بده تا بگويي: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش مي‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زيبا و مهرباني که بلدي استفاده کن. هيچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازي در سينه محفوظ داري. خودت را مجبور به بيان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ي آنهايي که دوستشان داري بگو چقدر برايت ارزش دارند. اگر نگويي فردايت مثل امروز خواهد بود و روزي با اهميت نخواهد گشت... همراه با عشق. گابريل گارسيا مارکز

:: برچسب‌ها: گابريل گارسيا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
وصیت نامه تکان دهنده ی انیشتین
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 14:31 | بازدید : 82 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند . چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند . اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند. ««« همه ی انسان ها ، مستحق ِ شاد زیستن هستند »»»

:: برچسب‌ها: انیشتین , سخن بزرگان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
love
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت 14:23 | بازدید : 97 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )
من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دور انديش را من پذيرفتم كه عشق افسانه است اين دل درد آشنا ديوانه است مي روم شايد فراموشت كنم با فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتر از ما مي روي آرزو دارم ولی عاشق شوي آرزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را

:: برچسب‌ها: love , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پند اموز
سه شنبه 3 آذر 1394 ساعت 17:7 | بازدید : 91 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )
بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان می نگری (دکتر شریعتی) به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چیزی که پس از آن آمد لبخند بزن به خشم آوردن و شرمنده ساختن دوست مقدمه جدایی از اوست (امام علی) به دنبال فرصت باش نه امنیت جای قایق در بندر گاه امن است ولی به تدریج کفش خواهد پوسید به دنبال کسی نباش که بتونی باهاش زندگی کنی به دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی به زور می توان چیزی را گرفت ولی به زور نمی توان آنرا نگه داشت(دکتر شریعتی) به عوض اینکه به تاریکی لعنت فرستیدیک شمع روشن کنید (لنفوسیوس) به محض آرام شدن دریای افکار،کشتی های نجات ازراه می رسند (امام علی(ع)

:: برچسب‌ها: مفید , پند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 3 آذر 1394 ساعت 16:47 | بازدید : 100 | نوشته ‌شده به دست محمد اسفندیاری | ( نظرات )
  • درد آن است که عاشق به مرادش نرسد                                                                                  پی یارش بسورد به یارش نرسد         


:: برچسب‌ها: غم , عاشقی , عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

<
TextAva.iR
song code